کد مطلب:234544 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:232

استدلال از طریق مبادی عقلی در کلام حضرت رضا
بدون تردید موجودی كه وجودش وابسته به غیر است و در وجود خود استقلالی ندارد، باید به موجودی تكیه زند كه وجودش ذاتی و وابسته به غیر نباشد. این اصل در موجود عینی (خارجی) و موجود علمی (ذهنی) سریان دارد. زیرا وجود علمی به گونه ای وجود عینی و خارجی است. زیرا ذهن، خود در عالم خارج تحقق دارد و صورتهای ذهنی نیز به وجود ذهنی، در عالم خارج هستند. از این رو معلومی كه در وجود علمی به غیر وابسته است و معلوم بالذات نیست، باید به معلوم مستقل و بالذات مستند گردد. معلوم بالذات چیزی است كه عقل چاره ای جز تصدیق آن ندارد؛ یعنی بدیهیات و قضایای ضروری اولی كه در مسائل عقلی ازآن به مبدأ تصدیقی یاد می شود، مانند استحاله اجتماع ضدین و نقیضین و ارتفاع دو نقیض. [وجود و عدم كه دریك موضوع با یكدیگر جمع نمی شوند و نمی توان هر دو را از یك موضوع سلب كرد.] نیز اگر قضیه ای صادق باشد، عكس نقیض آن نیز صادق است و امثال این موارد از مبادی عقلی كه در حوزه معارف یقینی، كارآمد است.

حضرت رضا علیه السلام در سخنان نورانی خود بدین شیوه استدلال كرده اند؛ برای مثال، در بحث امتناع رؤیت خدای متعالی می فرماید: شناختی كه از طریق دیدن با



[ صفحه 30]



چشم سر به دست می آید، ایمان است یا نیست؛ اگر این شناخت همان ایمان باشد، باید بپذیریم كه شناختی كه جز از راه دیدن، یعنی نظر و اندیشه پدید می آید، هرگز ایمان نیست. با توجه به دلالت این نوع شناخت (شناخت از راه تفكر و اندیشه) بر مجرد بودن خدای متعالی كه دیدگان توان درك او را ندارند. (مانند هر موجود مجرد از ماده كه چشم مادی توان دیدن آن را ندارد.) زیرا این شناخت كه از طریق فكر و اندیشه به دست آمده و نتیجه اش این است كه خداوند با چشم حسی دیدنی نیست، با شناختی كه از راه حس پدید می آید و ثمره اش این است كه خداوند با چشم سر دیدنی است، دو امر متضاد هستند و دو ضد هیچ گاه با یكدیگر جمع نمی شوند [1] ؛ به ویژه كه در اینجا یكی از دو ضدّ به سان نقیض است.زیرا یك امر وجودی در مقابل یك امر عدمی واقع می شود؛ به این ترتیب كه شناخت حسی گویای آن است كه خداوند با دیدگان درك شدنی است، ولی معرفت عقلی گواه بر

آن است كه خدا را با چشم سر نمی توان درك كرد.

نمونه دیگری از شیوه استدلال حضرت رضا علیه السلام از طریق مبادی عقلی، فرمایش ایشان در خصوص حادث بودن اراده است، نه قدیم بودن آن؛ ألا تعلم أن ما لم یزل لایكون مفعولا و حدیثا و قدیما فی حاله واحده [2] ؛ آیا نمی دانی موجودی ازلی و قدیم، نمی تواند در یك لحظه هم مفعول باشد، هم حادث و قدیم؛ مراد حضرت علیه السلام آن است كه حدوث و قدم با یكدیگر جمع نمی شوند. زیرا قضیه منفصله ای كه می گوید: «وجود حادث است یا قدیم»، قضیه ی منفصله ی حقیقیه ای

است كه از دو طرف نقیض تشكیل شده است.

- مثل اینكه می گوییم: «عدد زوج است با فرد» دو طرف این قضیه زوجیت و



[ صفحه 31]



فردیت نقیض یكدیگرند و جمع ناپذیر.

پس ممتنع است كه حدوث و قدم در یك موضوع جمع شوند، چنان كه رفع هردو نیز از یك موضوع شدنی نیست. زیرا دو نقیض نه با یكدیگر در یك موضوع واحد جمع می شوند، نه رفع.

نمونه دیگر از استدلال های حضرت رضا علیه السلام با شیوه به كارگیری مبادی عقلی،

فرمایش ایشان درباره ی اراده ی خداوند است كه عین ذات او نیست. هنگامی كه سلیمان مروزی به ایشان عرض كرد: اراده ی خداوند عین ذات خداوند نیست، ولی اراده ی او چیزی غیر از خداوند هم نیست؛ حضرت رضا علیه السلام در پاسخ او فرمود: یا جاهل، إذا قلت لیست هو، فقد جعلتها غیره، و إذا قلت لیست هی غیره، فقد جعلتها هو [3] ؛ ای جاهل، هنگامی كه می گویی اراده خداوند عین ذات او نیست،

بایستی چیزی غیر از او باشد و هنگامی كه می گویی اراده چیزی غیر از ذات خداوند نیست، نتیجه آن می شود كه اراده ی خداوند عین ذات اوست.

اینجا حضرت رضا علیه السلام یادآوری كرده اند كه «عینیت» و «غیریت» دو امر نقیض یكدیگرند كه رفع هر دو از یك موضوع شدنی نیست. زیرا اگر موجودی عین موجود دیگر نباشد، ناچار باید غیر آن باشد و نیز اگر موجودی غیرموجود دیگر نباشد، ناچار باید عین آن موجود باشد. اگر هر دو طرف (عینیت و غیریت) را با هم سلب كنیم، در حقیقت هر دو طرف نقیض را رفع كرده ایم، با آنكه رفع دو طرف نقیض محال است، همان گونه كه جمع آن دو با یكدیگر نیز ممتنع است.

این مطلب را حضرت صادق علیه السلام به خوبی بیان كرده اند: إذ لم یكن بین الإثبات و

النفی منزله [4] ؛ هنگامی كه بین نفی و اثبات جایگاهی (میانی) نباشد دو امر مثبت و منفی با یكدیگر نقیض می شوند. مثالی دیگر از استدلال حضرت رضا علیه السلام با استفاده



[ صفحه 32]



از مبادی عقلی در ازلی نبودن اراده خداوند است و تأكید بر اینكه اراده خداوند حادث است؛ فإن الشیء إذا لم یكن أزلیا كان محدثا و إذا لم یكن محدثا كان أزلیا [5] ؛ اگر موجودی قدیم و ازلی نباشد، قطعا حادث است و اگر موجودی حادث نباشد، ضرورتا ازلی و قدیم است. قدیم بودن و حادث بودن نقیض یكدیگرند كه هر دو با هم از یك موضوع رفع نمی شوند، همان گونه كه در یك موضوع جمع نمی شوند.

نیز فرمایش حضرت علیه السلام درباره اینكه اراده خداوند چیزی غیر از علم اوست و اراده

عین علم نیست. هنگامی كه سلیمان می گوید: اراده خدای متعالی عین علم اوست؛ حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: یا جاهل، فإذا علم الشیء فقد أراده؛ ای جاهل، ابتدا خداوند به چیزی علم دارد و پس ازآن وجودآن را اراده می كند سلیمان گفت: آری. سپس حضرت فرمود: فإذا لم یرده لم یعلمه [6] ؛ هنگامی كه چیزی را

اراده نكرده است، به آن علم هم ندارد. برپایه ی فرمایش حضرت رضا علیه السلام، اگر قضیه اول كه در منطق به آن اصل گفته می شود، صادق باشد، باید عكس نقیض آن نیز

صادق باشد. چون عكس نقیض لازم اصل قضیه است. از این رو استدلال حضرت علیه السلام چنین است: ازآنجا كه خداوند به اشیا آگاه است، چه آنها را اراده كرده باشد یا نه؛ باید چنین حكم كرد كه اراده خداوند عین علم او نیست.

استدلال دیگر حضرت رضا علیه السلام با به كارگیری مبادی عقلی در عدم شناخت ذات

خداوند و نرسیدن به كنه ذات اوست و اینكه خداوند ماهیتی ندارد؛ كل معروف بنفسه مصنوع [7] ؛ هر چیزی كه ذاتش شناخته شود، در حقیقت ساخته آدمی است. خداوند كه ساخته ی دست كسی نیست، بلكه خود سازنده هر چیز است، ذات و ماهیتش شناخت پذیر نیست. چون خداوند ماهیت ندارد و تنها وجود محضی است



[ صفحه 33]



كه عقل آدمی كنه آن را درك نمی كند. خداوند را صورتی نیست كه حكایت گر او باشد و مثالی ندارد كه با او برابری كند. زیرا هیچ چیز مثل و مانند او نیست؛ (لیس كمثله شیء) [8] .

استدلال دیگر حضرت رضا علیه السلام در سلب احتیاج خدای متعالی به غیر خود است؛ بدین معنا كه خداوند به كسی نیازمند نیست و به هیچ كس تكیه ندارد؛ كل قائم فی سواه معلول [9] ؛ هر چیزی كه به غیر خود قوام یابد، معلول است.

حضرت علیه السلام به اصل علیت اشاره می كند؛ یعنی اگر موجودی وجودش عین ذاتش

نباشد و به تعبیر دیگر در موجودیتش مستقل نباشد، باید به واسطه ی موجودی غیر از خود قوام یابد و به واسطه ی او محقق و موجود گردد و بر او تكیه داشته باشد و در یك كلام معلول باشد. عكس نقیض این قضیه آن است كه هرچه معلول نیست، قوام به غیر ندارد و اعتمادی به غیر نمی كند، بلكه قائم به ذات و مستقل در وجود و بی نیاز از غیر است؛ بنابراین روشن می گردد:

1. تفكری كه انسان را به آن دعوت و تشویق كرده اند، رسیدن به معلومات نظری (اكتسابی) از طریق استدلال به معلومات اولی ضروری (بدیهی)، به گونه ای كه به پیدایش یقین بینجامد.

2. اگر در استدلال، به مبادی تصدیقی اعتماد شود كه از مقبولات است، یعنی از قضایایی كه عده ای از مردم آن را پذیرفته اند، چنین استدلالی سست و ضعیف است و پذیرفتنی نیست، مگر این گونه از مبادی تصدیقی به نوعی به مبادی ذاتا یقینی منتهی شود.

3. سیره علمی حضرت رضا علیه السلام در ارائه برهان برای هر اصل كلی در معارف



[ صفحه 34]



الهی، استناد به مبادی تصدیقی عام و خاص بوده است.

4. همان گونه كه حضرت رضا علیه السلام از مبادی بدیهی تصدیقی در استدلال عقلی استفاده می كردند، به كارگیری این مبادی بدیهی در اسلوب منطقی كلام نیز، در قیاس استثنایی و غیر آن، مورد پسند ایشان علیه السلام بوده است و چنین نظمی به طور متداول در كلام حضرت رضا علیه السلام مشهود است.



[ صفحه 37]




[1] مسند امام رضا عليه السلام، ج1، ص، 17 (با توضيحي ازمؤلف).

[2] توحيد صدوق، ص450.

[3] توحيد صدوق، ص453.

[4] همان، ص246.

[5] توحيد صدوق، ص445.

[6] همان، ص 451.

[7] همان، ص35.

[8] سوره ي شوري، آيه ي 11.

[9] توحيد صدوق، ص35.